loading...
خییییلی دوست دارم فرزااانه
محمدکریمی بور بازدید : 41 یکشنبه 09 بهمن 1390 نظرات (0)

 مدتیست که از ادمها میگریزم دیگر در برقراری ارتباط با ادمها دچار مشکل شده ام نمی دانم چه بگویم؟چ بخواهم؟ گاهی سکوت میکنم گاهی بغض میکنم و گاهی با تنفر به ادمها مینگرم.تنفر انچه که روزی در من نبود اینک گاه همه تنم را به تسخیر خود درمی اورد به گذشته مینگرم تاریک است به اینده مینگرم مبهم است و تنها زمان حال را دارم و ان نیز کابوس است دیگر نمیدانم چ میخواهم دیگر نمیدانم کدام اندیشه در من درست و کدامیک اشتباه است دیگر نمیدانم کدام راه شاه را است و کدامیک بی راهه دیگر به قدمهایم اطمینان ندارم دیگر به اندیشه ام و به نوع نگاهم اطمینانی ندارم گویی گیجم گیج از بازی روزگار ای کاش میشد فرار کرد و به دوردستها به جایی که بتوان از نو شروع کرد و بار دیگر از سر گرفت!!چندیست که به رفتن از این دیار می اندیشم شاید گریزی نیست جز از خودم و نه از مردم دیارم ولی چند وقتیست که به گریختن می اندیشم....

چنان از عمر خود دلگیر و غمگینم                    که روز مرگ خود را جشن میگیرم

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مشخصات: نام: ديوانه شهرت: آواره شغل : عاشق نام پدر: پريشان نام مادر: گريان نام خواهر: نگران نام برادر: انتظار نام دوست : بي خيال محله: از ديار فراموش شدگان درد: سکوت غزل: آه دبيرستان: عاشقان جرم: عاشق شدن محکووم: به زنده ماندن پلاک: بيکران نشاني : شهر صفا ، ميدان وفا ، بزرگراه محبٌت ، خيابان آشنايي ، چهارراه سرگرداني ، کوچه عشق پلاک بيکران ، منزل چشم انتظار
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 1,374